مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای از بَـهـار، بـاغ نـگـاهـت بَـهـارتـر از فرش، عرش در قـدمت خاکسارتر شبنم ز پاکی تو، به گـلبرگها نوشت گل پیش روی توست ز هر خار، خوارتر باران کـرَم نـمود و تـرنّـمکـنان سرود کز هر چه ابر، دست تو گوهـر نثارتر شهـر مـدیـنـه با فـقـرا جمله واقـفاند آن شهر کس نداشت ز تو سفرهدارتر ایّوب دید صبر تو، بیصبر گشت و گفت چـشـم فـلـک نـدیـده ز تو بُـرد بـارتـر نامت حَسن، و لیک به هر حُسن، اَحسَنی نـاورده دست صُنع، ز تو شاهکـارتر بودی لبالب از غم و دردِ نهان، ولیک آئــیـنـهای نـبــود ز تـو بـیغــبــارتـر باشد یـکی، قـیـام حـسیـن و قـعـود تو گـشـتی پـیـاده تا که شود او سـوارتـر |